سلام بچه ها
ماباهم تصمیم گرفتیم
یه وب درست کنیم
امیدواریم خوشتون بیاد
نظر یادتون نره
♥عاشقانه ها♥وقتی بــــــــاور داری چتـــــــــــرت خــــــــــــــداست بگذار از سرنوشـــــــــــــت هرچه می خواهد ببـــــــــارد. |
دوستی میگفت : اینقدر نا امید نباش...
حتی اگه گاو هم باشی ، در صورتی که در جای مناسب قرار بگیری ،
کسانی پیدا می شوند که تو را بپرستند!!
گفتم دستت درد نکنه ! کلا امیدوارم کردی !
این جمله مثلا جاش اینجا بود ؟! لطیفه ای برای حضار تعریف کرد همه دیوانه وار خندیدند. عباس بابایی فرمانده پایگاه هوایی اصفهان بود ، باغبانِ پایگاه را مست دید به روی
خودش نیاورد انگار مست نیست ، گرم گرفت و احوال پرسی کرد و دور شد ... باغبان که مستی از سرش پرید با خودش کلنجار میرفت که چرا هیچ نگفت؟ بعدتر هر چه میپرسید بابایی بشتر کتمان میکرد میگفت: "برادر عزیز چیزی نگو. من نمی خواهم راجع به کاری که کرده ای حرفی
بزنی ، هر چه هست بین تو و خدایت است اگر پشیمانی به او بگو ..."
پنهان کننده کار نیک پاداشش برابر هفتاد حسنه است و آشکار کنندهکار بد سرافکنده
است، و پنهان کننده کار بد آمرزیده است .
خدای خوبی داریم ...
آنقدر خوب که با هر مقدار بار سنگین گناه ، اگر پشیمان شویم و توبه کنیم باز هم مهربانانه ما را می بخشد ...
و آنقدر بخشنده است که باز فرصت جبران را در اختیارمان می گذارد ...
آری خدای خوبی داریم ...
خدایی که مشتاقانه ما را می نگرد،
با چنین خدای بخشنده و مهربانی ؛ ناامیدی از درگاهش معنایی ندارد ...
گاهی که میرسم به تَهِ تَه ِخط گرفتاریهام به آدماے گرفـــتار تر، مـــریض تر، تنـــهاتر ... بعضی اوقات بازیگوشی آدم گل میکنه ...
گیله مرد رو که دیدم چشمام برقی زد و فکری به ذهنم رسید ...
درحالی که داشت خنده ام میگرفت سعی کردم خودم رو کنترل کنم.
گفتم : گیله مرد یه سوال؛ اون هم اینکه... : چه گناهی بالاتر از گناه کردن وجود داره ؟
کمی تامل کرد و گفت : اینکه گناهت رو از رحمت خداوندی که رحمان و رحیم و غفار و ستار و توابه بزرگتر
بدونی و از رحمتش نا امید بشی و توبه نکنی ...
خشکم زد ...
انگار آب سردی رو روی صورتم پاشیده بودند ... ===========
خدایا پرده ی غفلت رو از جلوی چشمهام به کناری بزن و قلبم رو با نور هدایتت بیدار کن ... یادمه یکبار گیله مرد گفت : همیشه به حال پرنده ها و پروازشون غبطه خوردم .
بهش گفتم : پس لازمه هر کسی در زندگی حداقل یکبار سوار هواپیما بشه ! حالا واسه چی این حرف رو زدی ؟
کمی سکوت کرد و ادامه داد : بزرگترین و قویترین آدمها و چیزهایی که بوی دردسر ازشون بلند میشه با اوج
گرفتن فقط به یک نقطه تبدیل میشن !
در زندگی از چه نقطه هایی که نترسیدیم ...
نقطه ای که در تعریف ریاضی اش گفته شده : نه طول داره نه عرض و نه ارتفاع ...
با طعن به گیله مرد گفتم : دلت خوشه ها ... من تو زندگی با مشکلاتی مواجهم که آسمونش سهله، به مریخ هم برم
بازم برام بزرگ و عظیمند !
تبسمی کرد و گفت : شرط نقطه شدن مشکلات اینه که از زمینش دل کنده باشی و به خدا نزدیک شده باشی ! حالا
این شرط رو می پذیری ؟
گفتم : شرط سختیه ؟
گفت : هم بله و هم خیر !
و من از این حرفش چیزی نفهمیدم ! ... به حباب نگران لب یک رود قسم ، به تن لحظه ی خود ، جامه اندوه مپوشان هرگز ...
ﻧﻪ ﺣﻮﺻﻠـــﻪ ﯼ ﺩﻭﺳـــﺖ ﺩﺍﺷﺘــﻦ ﺩﺍﺭﻡ ﻧﻪ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫـــــــﻢ ﮐﺴـﯽ ﺩﻭﺳﺘـــــــــﻢ ﺩﺍﺷﺘـﻪ
ﺑﺎﺷﺪ
ﺍﯾـﻦ ﺭﻭﺯﻫـــﺎ ﺳـــــَــــﺮﺩﻡ …
ﻣﺜـﻞ ﺩﯼ ,
ﻣﺜـﻞ ﺯﻣﺴﺘــــ ـــــﺎﻥ …
ﺍﺣﺴــــــﺎﺳـﻢ ﯾـﺦ ﺯﺩﻩ
ﺁﺭﺯﻭﻫـــــــــﺎﯾـﻢ ﻗﻨﺪﯾــــﻞ ﺑﺴﺘــﻪ
ﺍﻣﯿــــــﺪﻡ ﺯﯾــﺮ ﺑﻬﻤــﻦ ِ ﺳــﺮﺩ ِ ﺍﺣﺴــﺎﺳﺎﺗﻢ
ﺩﻓــــــــﻦ ﺷـﺪﻩ …
ﻧﻪ ﺑﻪ ﺁﻣـــــﺪﻧﯽ ﺩﻝ ﺧﻮﺷــﻢ ﻭ ﻧﻪ ﺍﺯ ﺭﻓﺘـــــﻨﯽ
ﻏﻤﮕﯿــﻦ
ﺍﯾـﻦ ﺭﻭﺯﻫـــﺎ ﭘــُﺮ ﺍﺯ ﺳﮑـــــــــﻮﺗـﻢ . . .
امشب دلم گرفته است می خواهم از گرفته های دلم برایت بگویم
از ابرهای تیره ای که با نسیم خیانت به آسمان دلم آوردی
می خواهم گریه کنم اما نمی توانم …
می خواهم تو را به یاد بیاورم …
و با نگاه چشمان تو تا به صبح مژه بر هم نزنم
اما افسوس … گذشت دقایق چهره ات را از یاد من برده اند ! …
می خواهم اولین ساعتی که نگاهم کردی رو
به یاد بیاورم … اما افسوس …
آخرین نگاه تلخ و سرد تو نمی گذارد ! …
می خواهم اولین دقایق با تو بودن را
به یاد بیاورم … اما افسوس …
می خواهم از گرفته های دلم برایت بگویم
اما نه! دلم نمی آید … سکـــــــــوت ... رساتـــــــرین فریاد یک " زن " است ...
وقتی سکوتـــــ میکنـــد ...
وقتی بحث نمیکنــــد ...
وقتی برای به کرسی نشاندن عقایدش تلاش نمیکنـــد ...
بـــفـــهـــم ! ...
کـــــــــــه
واقعـــــا آسیب دیده استــــــــ ... نـہ از اومـدטּ کسـے ذوق زده میشم ،
نہ کسے از ڪنآرمـ بره حوصلـہ دارمــ نآزشو بـخـرمــ ڪہ بـرگرده ...
مـטּ آدمــ بے احسآسے نیستمـ !
مـטּ بے معرفـتــ و نآمرد نیستمــ ...
فقط خستہ امــ ...
از همـہ چے !
چون یہ زمآنے ڪسآیے وارد زنـدگیم شـدטּ
ڪـہ یہ سرے بـآورامو از بیـטּ بـردטּ ...
شکـــ نکـــــن !
آیــ●ــنده اے خوـاهــم ساختــــ کــه
گذشتـــه ام جلویش زآنــو بـــزند !
قـــرآر نیستــــ مـــن هـــم دلِ کَسِ دیگـــری را بسوزانـَــم !
برعکـــس کســے را کــه وارد زندگـــیم میشود
آنقـــــدر خــــوشـــبـ ♥ــتـــــ میکنــم کـــه
بـــه هر روزے کـــه جاے " او " نیستــــے
بـــه خودتـــــ لعنتـــــ بفرستــــے!
از حساب و کتاب بازار عشقهیچگاه سر در نیاوردم
و هنوز نمی دانم چگونه می شودهربار که تو بی دلیل ترکم می کنی
من بدهکارت می شوم . . .
اینقدر کــﮧ برای “خـــر” کردن من سـعے کـردے
|
|
[ طراح قالب: آوازک | Theme By Avazak.ir | rss ] |